پرفسور حسابی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

به نام خدای خوب، خدای مهربان

 

یکی از دانشجویان پروفسور حسابی به ایشان گفت: شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم. می خواهم در روستایمان معلم شوم .

پروفسور جواب داد: تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا نخواهد موشک هوا کند.


پشت هر کوه بلند

سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باغ کسی می خواند که خدا هست دگر غصه چرا؟؟

آرزو دارم

خورشید رهایت نکند

غم صدایت نکند

ظلمت شام سیاهت نکند

و تو را از ره عشق که ره پاکان است

حضرت دوست جدایت نکند.






:: بازدید از این مطلب : 421
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست